آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آن‌جا که تویی، یک دل دیوانه نبینی،تا گرید و گریاند از آن گریه، تو را هم/ این‌جا که منم، عشق به سرحد کمال‌ست...صبر است و سلوک‌ست و سکوت‌ست و رضا هم
آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آن‌جا که تویی، یک دل دیوانه نبینی،تا گرید و گریاند از آن گریه، تو را هم/ این‌جا که منم، عشق به سرحد کمال‌ست...صبر است و سلوک‌ست و سکوت‌ست و رضا هم

خدایا ازت ممنونم

اینقدر اسمون قشنگه که دلم نمیخواد بخوابم...

پر از ابرهای کومولوس که منو یاد کلم میندازن :-)

یه هوای خنک و نسیمی که تمام فضای اتاق رو پر میکنه

و سکوت شب خاکستری....

چقدر امشب همه چیز عجیبه!

……………………

فری فردا ظهر پرواز داره و با کلی سوغاتی واسه من برمیگرده :-)

شبیه بچه های 6-7ساله ذوق دارم!

دوتا کفش+مانتو+شلوار+چیزهایی که بهم نگفته+خودش که با دنیا عوضش نمیکنم!


کجایی؟!

فری کجایی؟!دقیقا کجایی؟!کجایی عزیزم تو بی من کجایی؟!

خب چرا برنمیگردی دلم تنگ شدهههه :-(

هیچکس نیست اذیتش کنم...:'(

حوصله ام سر رفت :-\

الان بهت زنگ میزنم باااید برگردی!!

زندگی بدون فری خر است!!!


چی بگم!

22:20, من وسارا

س :خیلی دلم واسه اون روزهای کنار هم بودن هممون تنگ شده کاش زمان برمیگشت عقب یه بار دیگه دور هم جمع می شدیم

م :اوخی!! ولی من دلم تنگ نشده

س:چرا؟

م:همینطوری..سالهای قبل بهتر بود 

س:میگم مگه چقدر دیگه مونده که میخوای بری؟بمون دیگه ... میدونی چقد تنها میشیم؟

م:هه..!نه بابا نترس کسی از رفتن من تنها نمیشه

س:میشه میخوای بشمرم؟!

م:نه 

س:اولین نفر ف تنها میشه..اون که جز تو با کسی حتی حرف هم نمیزنه,بعدش من بعدش.....

م:اوهوم...

س:حالا کجا میری؟

م:نمیدونم..فقط میدونم که باید برم!


…………

فری ساعت ده پرواز داشت,اگه این کلاسها نبودن همراهیش میکردم و حالا کیش بودم :'(

خداحافظی:)

سلام!

به همه دوستای مهربونم...!

اول از همه از این تعداد کثیر! خواننده های خاموش وبم عذرخواهی میکنم که به فکرشون نبودم!

اومدم وبمو غیرفعال کنم اما با چندین نظر فوق العاده دلگرم کننده مواجه شدم که ازم خواسته بودن اگه نمینویسم حداقل غیرفعال نشم!!

یک عده دیگه هم گفتن شما که همیشه مارو تشویق میکردی حالا چرا جا زدی؟!

اینو بگم که من در حدی نیستم شما رو تشویق کنم (اظهار فرونتی;:) ) من فقط ذهنیات خودم از زندگیمو اینجا می نویسم....

دلیل رفتنم فقط نداشتن وقت واسه سر زدن به شماست ...مریم شکست  و جا زدن نمیشناسه!

باشه تسلیم!!!! می مونم 

زمان اپ شدن و سر زدن...<نامعلوم>

هر کسی رمز بخواد بگه :) مرگ بر سر ابرو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

علاقه

بهتر است یک شکست خورده در کاری که دوست داریم باشیم....

تا یک آدم موفق در کاری که به آن هیچ علاقه ای نداریم!

:)

از قدیم گفتن سحرخیز باش تا کامروا شوی :)

بازیِ زندگی :)

وقتی از ته دل بخندی . . .

وقتی هر چیزی را به خودت نگیری

وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی

وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی

آن زمان است که واقعا زندگی میکنی . . . !

بازی زندگی ، بازی بومرنگ‌هاست

اندیشه‌ها

کردارها

و سخنان ما دیر یا زود

با دقت شگفت‌آوری به سوی ما بازمی‌گردند .

زمانی که آدمی بتواند بی‌هیچ دلهره‌ای  آرزو کند

هر آرزویی بی‌درنگ برآورده خواهد شد

آقاجانی

به تو که مهربانی...

عــــیــــدتـــون مــــــبــــارک!

!

آقای عباس کیارستمی عصر دیروز در دیار غربت (!) دار فانی رو وداع گفتند..! :|

روحش شاد و یادش گرامی

روز قلم رو به همه اهل  قلم (و شاید هم خودم) تبریک میگم

.

روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.

روزی که کمترین سرود

بوسه است

و هر انسان

برای هر انسان

برادری است

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

قفل

افسانه یی ست

وقلب

برای زندگی بس است.

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است

تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.

روزی که آهنگ هر حرف

زندگی ست

تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.

روزی که هر لب ترانه یی ست

تا کمترین سرود ، بوسه باشد.

روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود.

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم . . .

و من آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی که دیگر نباشم

  

احمد شاملو


:)

اخه یه سوسک اینقدر ترس داره که واسش پست مینویسی؟ :)))

سوسک فقط کثیفه :|

+درمورد اون جمله متفاوت پست پایین به زودی که وقت ازاد داشته باشم خواهم نوشت! سرنوشت "همه" ادمهاست



شکست بی صدا

موجود موذی دفعه قبل رو یادتونه؟یادتونه چه واکنشی داشتم؟؟

گفتم که از اون به بعد چه آرامش اعصابی اومد سراغم!!!!!!

+آخه چرا باید بیای سراغ من لعنتی؟ازت متنفرم...تنها چیزی هستی که ازش میترسم

+چرا آرامشمو میگیری؟

+بعد از یه روز پرکار اومدم که بخوابم...هندزفری رو اوردم اهنگمو گوش بدم همش احساس میکردم یه چیزی تو گوشمه..

بعد احساس کردم روی دستمه...گوشی رو برگردوندم سمت دستم و بـــعـــله.....

+واکنش این دفعه کاملا متفاوت با دفعه قبلی بود

فقط تونستم دستمو به شدت حرکت بدم و برم لامپو روشن کنم و بعد هم یه جسم سنگین بذارم روش

کاملا ساکت بودم...

+الان از خودم هم بیزارم احساس میکنم خیلی کثیف و میکروبی ام

+سرم درد گرفته و حاضر نیستم برم کسی رو بیدار کنم

مطمئنم تا صبح خوابم نمیبره...

**کاش یکی بود الان باهام حرف میزد...اما اخه این موقع؟!

**گاهی چه بی صدا میشکنیم...بی انکه حتی یک نفر بویی ببرد

**یادم رفت بگم! سوسک بود

رابطه

وقتی توی یه رابطه یه وقفه ایجاد میشه،از هم دور میشید یا یه همچین چیزی...و طرف مقابل تلاشی برای حل مشکل نمیکنه..شما چکار میکنید؟؟

+رابطه دوستانه،عاشقانه،بین همسر،فرزند یا هر چیزی...این نکته مهم نیست

+ولی این نکته مهمه که رابطه براتون ارزشمنده و دوستش دارید

آسمان خاموش وبت رمز داره :|

شب

بعضی چیزا تو زندگی هستن اونقدر عادی شدن که دیگه نمیبینمشون...

مثل شب!!

تا حالا به سکوتی که شب داره دقت کردی؟سیاهیِ شب..آرامشِ شب...نسیم خنکی که شبها (میوزد)!!!! :))

و شاید هم قدم زدن زیرِ نورِ مهتاب...

شبهاتون آرام!


خوشحالم

دیالوگ همیشگی من و زندگی:

.

.

.

.

.

من : خوشحالم :)

زندگی : الآن گند میزنم بهش :|

و من سالهاست که دارم باهاش مقابله میکنم . زندگی بر من غلبه نخواهد کرد :)

کاش بشه که بشه :))

شاید این یه تصمیم احساسی و ناگهانی باشه ولی نمیدونم چرا دوست دارم این عزیمت اتفاق بیفته و برم..هر چند تاوان و عواقب داشته باشه :)

.

پ.ن: هنوز 24 ساعت از تدارک رفتن نگذشته بود که وقتی با یه مشاور مشورت کردم بهم گفت این کار یعنی شکست!!!! داغونم کردا :))

هیچی دیگه.من و همین خونه و زندگی

فکر میکردم قراره خودم باشم و خونه ام اما نشد

:)

مجبوری شب امتحانی باشی که امشبو نتونی با خودت خلوت کنی؟

یک هفته وقت بود مثلا که این کتابو بخونی :|

درستت میکنم!! تغییرت میدم بالاخره...! تو اینطوری نبودی هیچ وقت

(این اولین باره که تو عمرم با کسی اینطوری صحبت میکنم! و اون شخص هم خودمم!) دیگرانو که باید همونطوری که هستن پذیرفت

بر سرم قرآن و دستانم به سوی آسمان..

از خدا می خواهمت امشب،اجابت می شوی؟؟

| #مسعود_محمدپور |

+فقط چون ازش خوشم اومد نوشتمش+

خـــــوبـــم

من و روزها

شب خوبی نبود

ساعت یک دعا تموم شد رفتم اتاقم...توی تاریکی و زیر نور مهتاب! داشتم کتاب صوتیمو گوش میدادم یهو از ترس پریدم بالا مامانم بود و به شددددت میلرزید

سردش بود..همه رو بیدار کردم و با بابا بردیمش بیمارستان

اینقدر فشار و استرس روم بود،میدونستم چیزی نیست و یه ضعف کوچولوئه ولی انتظارشو نداشتم


+دانشجوهای پزشکی و پزشکهای عزیزی که به وبم سر میزنید!! لطفا شما مثل پزشک دیشبیه نباشید

اخه پزشک اینقدر بداخلاق؟؟؟اینقدر حواس پرت که هر سوالو سه بار بپرسه؟ اینو بگم که من بار دوم بود ایشونو میدیدم و هربار همینطوری بودن‌،نه اینکه فقط دیشب

چی بگم...قضاوت ممنوعه فقط چیزی که در ظاهر بود


+امروز کلا خواب بودم و یکی دوساعت بیدار!!!


+توی این چند روز اخیر حالم از خودم بهم میخوره که از مریم واقعی چقدر دور شدم

ولی برمیگردم به خودم


+خداروشکر مامان الان خوبه؛ اخه اینکه بهنام میخواد بره سربازی باید شما رو اینقدر متاثر کنه؟مادر و پدر خودش اینقدر نگران نبودن،اینکه شوهر خانم x سرطان داره باید شما رو اینقدر ناراحت کنه؟باشه منم میدونم نگرانی و دلسوزی و کمک  به هم نوع خوبه ولی نه تا این حد که شب خودت اینقدر بدحال شی عزیزمن


+سرم درد میکنه و نه میتونم اب بخورم نه مسکن،گرسنه ام!! هنوز چند ساعت مونده


+ م.ج نیستش ‌، نگرانشم اما....


+ببخشید که خیلی بی نظم نوشتم،حالم خوب نیست!


+مــــهـــم نیست،لطفا خواهشا حتما بخند :))

احساس زنده بودن حسیه که حسش نمیکنیم!! اما الان حسش کن!! تا این فرصتو داری ازش استفاده کن

قضاوت ممنوع

دارم به این فکر میکنم که چقدر توی دنیای واقعی همه شبیه هم هستن و زندگی ها معمولیه.

اما وقتی میای دنیای مجازی رو میبینی چقدررر ادمها حرف برای گفتن دارند،چقدر درون زندگی ها متفاوته

چی میشد اگه توی دنیای واقعی با همدیگه راحت تر و صمیمی تر بودیم و لازم نبود حرفهامون مجازی شه

چقدر دوستای مجازی همدیگه رو درک میکنن و نسبت به همدیگه پیگیرند ولی توی دنیای واقعی هرکسی مشغول زندگی خودشه

شاید یکی از دلایلش اینه که فرهنگ ایرانی یاد نگرفته به تفاوت ها احترام بگذاره...!

مطمئنم براتون پیش اومده که بحث سیاسی دو نفر رو ببینید،نه فقط سیاسی...میتونه مذهبی باشه عقیدتی باشه...اخه چه دلیلی داره عقاید همدیگه رو زیر سوال ببریم

شما از این عقیده خوشت نمیاد باشه قبول..ولی نه اینکه طرف مقابل رو قضاوت کنی

و خیلی حرفهای دیگه که فعلا کافیه

+ درک تفاوت ها و زندگی با تفاوت ها خیلی لذت بخش تر از مورون بودن هست

+ چند روزه متوجه بیماری یکی از فامیلهای دور شدم اما خب چون ایشون جوان هستن و یه بچه کوچولو دارند و بیماری صعب العلاجیه به شدت متاثر شدم و ناراحتم...اگه نتونم این نگرانی رو تحمل کنم راجع بهش مینویسم روزهای اتی...اللهم اشف کل مریض

+ حالم رو به خوبی میل میکنه! اجازه نمیدم احساس بدی باقی بمونه

+هوا گرمه :|

موفق باشید

متنی ندارم. 

حرفم حرف ساده ایست؛ 

 مرایاد کن

  درهر"الغوث"که میگویی، 

  شاید به حق"یارب"گفتنت "خلصنا"یت برای من هم مستجاب شود ...


خیر، برکت، خرسندی، سلامت، خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت، توشه شب قدرتان باد


التمـــــــــــــــــــــــاس دعـــــــــــــــــــا

هیچ

مرسی از همه شماهایی که بدون توقع به وبم سر میزنید

قصد داشتم وبمو برای حدودا 1/5سال غیرفعال کنم،اما بهم گفتن نه.

حالا شدم مثل قضیه "آب هست ولی کم هست" :)))

میام،اپ میکنم ولی خیلی کم

موفق باشید

بیا که شوق تو بگشاید بال و پر عشق...!

نوای عاشقانه تویی ،تو،دیوانه منم...!

+سلام

+من خوووبم! شما چطور؟

انشاالله که خوبید

+چند روز نبودم ؛ درگیر زندگی بودم :)

+ اینقدر بدم میاد از ادمهایی که حرف و عملشون با هم تفاوت داره!

+ یکی از حس های بدی که وجود داره اینه که از مترو  جا بمونی و فقط بتونی خط عبورشو با چشمهای بهت زده ات دنبال کنی

+ وقتی دیر میرسی و میگن ظرفیت تکمیله هم میتونه مثل مورد قبلی باشه

+ شیطنت های بچگانه علی کوچولو یعنی این که عاشق جوجه باشه و یه جوجه رنگی ناز و با نمک براش میخرن! بعد ایشون چیکار میکنه؟ با توپه هاش میزنه تو سر این بیچاره و اخرسر هم جوجه رو از بالکن پرت میکنه پایین!بعدش هم میگه "حق" (حقش بود :)) ) و جالب اینجاست که جوجه هنوز زنده است!

همچین روحیه لطیفی داره :))

+ وقتی حس میکنی هر روز که میگذره داری به اون چیزی که میخوای نزدیک تر میشی خیلی لذت بخ�%