آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آن‌جا که تویی، یک دل دیوانه نبینی،تا گرید و گریاند از آن گریه، تو را هم/ این‌جا که منم، عشق به سرحد کمال‌ست...صبر است و سلوک‌ست و سکوت‌ست و رضا هم

آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

من هر وقت بخواهم می توانم....!!

من کسی خواهم شد که اراده میکنم بشوم...!!

ارزو طلب نمیکنم؛بلکه ارزو میسازم...

از حادثه ی جهان زاینده مترس؛خدا همیشه هست...

همسفر!!تنها بیاموز که در انتخاب راه درست به خود اعتماد کنی و اگر به بیراهه رفتی دوباره بکوش!

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم باشد!!!

Miss mA جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 13:18

نظرات 4 + ارسال نظر

میفروش شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 21:50

سلام
جوینده یابنده است . مگه نه !؟
برقرار باشید . به امید دیدار

سلام
ههه بله همینطوره!!
جالبه
تشکر از لطفتون

Mona شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 16:48

SLM
Aaliiiiiiiiiii

Slm
MerCCCC

میفروش شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 00:50

سلام
خوشگل نوشتی ، خوشم اومد ؛ هر چند که سوادم انقده قد نمیده تا حوب متوجه شم ولی خب اندازه گیرایی یا به قول شماها آی کیوم متوجه شدم . خوب بود.
برقرار باشید . به امید دیدار

سلام مرسی از لطف شما
شکست نفسی میکنید
من هنوز منتظر نشونی از شما هستم اگه قابل بدونید

vahid جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 15:06 http://vahidmahmoodiyan.blogsky.com

سلام و عرض ادب
اراده و توانستن تنها خواستن نیست، توانستن تنها اراده کردن نیست، توانستن تنها پشتکار نمودن نیست، توانستن یعنی خواست ما خواست خداوند باشد، اراده ی ما اراده اش باشد و پشتکار ما هم راستای مشیتش باشد. گهگداری توانستن اعتراف به ناتوانی است، اقرار به نادانی است، اظهار رضایت به سر تافتن در مقابل مصلحتش است. امان از دل غافل فکر و ذکرمان، هم و غم مان، تلاش و کوشش مان منحصر به چیزی است که می دانیم از روزنه ی آن دنیا گذر نمی کند اما کجاست گوش شنوا؟
خود می گوییم و خود به سخره می گیریم.

تکمیل نوشت :

خداوندا ماری میگه چرخ و فلک را
دلم تنگ است میدان ونک را
سر بازار مردم می گرفتند
سراغ گوجه های نارمک را
شنیدم شامپوشو تعویض کرده
فراموشش شده شیپیش و کک را
((ماری))گر آرایش نمایی توی بازار
کنم در حلقت ابزار بزک را
اگر با من سر دعوا بگیری
بریزم در غذایت هی نمک را
به خورد کودک بیچاره دادند
به جای پسته، یک بسته پفک را
نشسته کلبه ی وحشت ببیند
نموده خیس از ترسش تشک را
دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگ
دلم تنگ است آن کوه نمک را
گر هر شب بگویید این بداهه
بیارم من همی بیتای تک را
به عصر وبلاگا عمرن ببینی
بجز مادر رفیق بی کلک را
گروه پرده جا دارد عزیزان؟؟
که باید ادد کنم من شاپرک را
ماری به تابستان که ساپورتانه گشتی
زمستان سر کن اخر این لچک را
خداوندا بده توی جهنم
به ((وحید)) کوکای اصل خنک را
لوسیون گران هم بیخودی بود
نبرد ازچهره ام چین وترک را
نوش این آب شهری را و دریاب
درونش ماسه و سنگ و نمک را
به او دادی دو تا چشم بلا خیز
نصیب ما ولی قلبی ترک را
ز ((ماری)) سوالی ویژه دارم
بگیرم ریملای مارک MAC را؟؟
ولی MACبهتر از آن دیگران است
که آنها کور گرداند مژک را
پریروزا کنار جاده دیدم
(ماری) میفروشد رژ MAC را
نمیدانم کجا دزدان میهن!
بیاموزند تزویر و کلک را
از اول گر حواسم بود اصلن
به دست زن نمیدادم گزک را
خدا داند که از روز ازل من
نمودم خر زنان پر کلک را
به دخترها نکن توهین ((وحید))
که در گوشت بخوابانند چک را
خدایا کیفشان را کوک گردان
خریداران ریمل های مک را
مزاحم پشت هم سیما و سارا
چه گویم من خدایا روشنک را
خدا داند که مینا شُل نماید
به دستش سیمهای روشنک را
فرار اصلا نباشد راه چاره
بمان ((ماری)) و نوش جان کتک را
کتک کار بدی از ابلهان است
بده ماکارونی آن شوهرک را
ماکارونی جزای بحث کوتاست
نه اسمی بردن از چندین زنک را
هوای شعر جون میده واسه عشق
خدایا دور کن دوز و کلک را
هر آن کس خون مردم را بنوشد
نصیبش کن خداوندا درک را..
چرا ما به درک رفتیم یک عمر
خدا ایران نمی آرد درک را؟
درک اینجاست..باور کن همینجاست
خدا آرد کجا اخر درک را؟
((ماری)) پاییزآمد بزک دیدی که گفتم
بفرما جمع کن خار و خسک را
میان مادر و زن فرق باشد
بنازم من رفیق بی کلک را
تنت ساپورت بود و یاد دارم
سر تیپ تو دعوا و کتک را
((ماری))دهانت بوی شیر تازه می داد
شکستی از لج من روروک را
به فرمولی که خود دانی به آنی
خدایا بیمه کن چرخ فلک را
ثواب طنزپردازان سرجاش
شان بر جای خود قوم اِشَک را
کسانی که فقط اهل شعارند
ببندند کاشکی یکباره فک را..
خدایا اصل، بازی دادن ماست؟
و یا بازی دهی چرخ و فلک را!؟
من از بیگانگان خیلی بنالم !
خدایا پاک کن از سینه شک را
بداهه بی بداهه...وای بد شد
نبینم هرگز این غولای شک را
خدایا هر چه بد آمد.. بدک نیست
دگر نازل نفرما بدترک را !